آفتاب گردان، گیاهی با برگ های درشت و ساقۀ بلند و گل های سبدی زرد رنگ که میان آن ها تخم هایی شبیه تخم هندوانه قرار دارد و آن ها را تف می دهند و مغز آن را می خورند، روغن آن را نیز می گیرند و در پختن شیرینی و بعضی خوراک ها به کار می برند، گل آن همواره رو به آفتاب می گردد، روز گردک، آفتاب گردک، آفتابگردان، آفتاب گردش، روز گرد
آفتاب گَردان، گیاهی با برگ های درشت و ساقۀ بلند و گل های سبدی زرد رنگ که میان آن ها تخم هایی شبیه تخم هندوانه قرار دارد و آن ها را تف می دهند و مغز آن را می خورند، روغن آن را نیز می گیرند و در پختن شیرینی و بعضی خوراک ها به کار می برند، گل آن همواره رو به آفتاب می گردد، روز گَردَک، آفتاب گَردَک، آفتابگَردان، آفتاب گَردِش، روز گَرد
حوض و کاسه و مانند آن که لبهای مایل به شیب داشته باشد. - لب گردان کردن حوض، پر کردن حوض از آب چنانکه از سرش بگذرد. (آنندراج) : فرش در ایوان جنت بلکه در راه افکنید حوض کوثر را لبالب بلکه لب گردان کنید. سعید اشرف (از آنندراج)
حوض و کاسه و مانند آن که لبهای مایل به شیب داشته باشد. - لب گردان کردن حوض، پر کردن حوض از آب چنانکه از سرش بگذرد. (آنندراج) : فرش در ایوان جنت بلکه در راه افکنید حوض کوثر را لبالب بلکه لب گردان کنید. سعید اشرف (از آنندراج)
گوی گردانک. گوگردانک. سرگین گردانک. جعل. جانوری است که سرگین را گلوله کند و بغلطاند و ببرد و به عربی جعل و خنفساء گویند. (برهان) (آنندراج). رجوع به گوگردانک و گوگار و گوگال شود
گوی گردانک. گوگردانک. سرگین گردانک. جعل. جانوری است که سرگین را گلوله کند و بغلطاند و ببرد و به عربی جعل و خنفساء گویند. (برهان) (آنندراج). رجوع به گوگردانک و گوگار و گوگال شود
گوه غلطان و جعل. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری). خبزدوک. سرگین گردان. گوه گردانک. سرگین گردانک. جعل. (منتهی الارب). دحروجه. صعروره. ابوسلمان. ابوهاشم. (منتهی الارب). رجوع به گوگار و گوگردانک و جعل و گوی گردانک شود، قسمی از بازی. (ناظم الاطباء). نام یک قسم بازی است. (فرهنگ اشتنگاس) (فرهنگ سروری)
گوه غلطان و جعل. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری). خبزدوک. سرگین گردان. گوه گردانک. سرگین گردانک. جُعَل. (منتهی الارب). دَحروجَه. صَعرورَه. ابوسلمان. ابوهاشم. (منتهی الارب). رجوع به گوگار و گوگردانک و جُعَل و گوی گردانک شود، قسمی از بازی. (ناظم الاطباء). نام یک قسم بازی است. (فرهنگ اشتنگاس) (فرهنگ سروری)
کسی که از کاری اعراض کند و از آن روی تابد. (ناظم الاطباء). معرض. (یادداشت مؤلف). متماری. (منتهی الارب). اعراض کننده و بی دماغ. (آنندراج). - روی گردان گشتن، روگردان شدن: در دماغ عشق ار دل روی گردان گشته است این صفت برگشته را برگشته مژگانی کجاست ؟ صائب (از آنندراج). رجوع به ترکیب روی برگرداندن شود، نافرمان. سرکش. مخالف. یاغی. (فرهنگ فارسی معین) ، در هندوستان قماشی را گویند که پشت و رو یکسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کنند و از طرف دیگر بدوزند و این در سقرلات و آنچه بدان ماند مستعمل، و اصطلاح سراجان است. (آنندراج)
کسی که از کاری اعراض کند و از آن روی تابد. (ناظم الاطباء). مُعرِض. (یادداشت مؤلف). متماری. (منتهی الارب). اعراض کننده و بی دماغ. (آنندراج). - روی گردان گشتن، روگردان شدن: در دماغ عشق ار دل روی گردان گشته است این صفت برگشته را برگشته مژگانی کجاست ؟ صائب (از آنندراج). رجوع به ترکیب روی برگرداندن شود، نافرمان. سرکش. مخالف. یاغی. (فرهنگ فارسی معین) ، در هندوستان قماشی را گویند که پشت و رو یکسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کنند و از طرف دیگر بدوزند و این در سقرلات و آنچه بدان ماند مستعمل، و اصطلاح سراجان است. (آنندراج)
دهی است از دهستان حبلرود بخش فیروز کوه شهرستان دماوند. واقع در32هزارگزی فیروزکوه. آب آن از حبلرود تأمین می شود. سکنۀ آن 269 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان حبلرود بخش فیروز کوه شهرستان دماوند. واقع در32هزارگزی فیروزکوه. آب آن از حبلرود تأمین می شود. سکنۀ آن 269 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
نعت فاعلی از حال گرداندن. گرداننده و تغییردهنده حالها، محوّل الأحوال. نعتی از نعوت خدای تعالی: من نگویم که جز خدای کسی حال گردان و غیب دان باشد. انوری. خاقانی امید را مکن قطع از فضل خدای حال گردان. خاقانی. حال گردان تویی بهر سانی نیست کس جز تو حال گردانی. نظامی. حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب جمله میداند خدای حال گردان غم مخور. حافظ
نعت فاعلی از حال گرداندن. گرداننده و تغییردهنده حالها، محوّل الأحوال. نعتی از نعوت خدای تعالی: من نگویم که جز خدای کسی حال گردان و غیب دان باشد. انوری. خاقانی امید را مکن قطع از فضل خدای حال گردان. خاقانی. حال گردان تویی بهر سانی نیست کس جز تو حال گردانی. نظامی. حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب جمله میداند خدای حال گردان غم مخور. حافظ
دهی از دهستان اشیان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 19 هزارگزی جنوب باختر فلاورجان و 2 هزارگزی راه شوسۀ شهرکرد به اصفهان واقع است. جلگه و معتدل است و 2595 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه زاینده رود. محصولش غلات، برنج و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان کرباسبافی و راهش ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی از دهستان اُشیان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 19 هزارگزی جنوب باختر فلاورجان و 2 هزارگزی راه شوسۀ شهرکرد به اصفهان واقع است. جلگه و معتدل است و 2595 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه زاینده رود. محصولش غلات، برنج و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان کرباسبافی و راهش ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
کسی که کار ها را روبراه کند آنکه کاری را اداره کند مدیر، آنکه قولش در افراد مجلس انجمن یا حزبی موثر است متولی: کار گردانان مجلس، کسی که نمایشنامه ها را بروی صحنه آورد کار گردانان تاتر کار گردانان فیلم
کسی که کار ها را روبراه کند آنکه کاری را اداره کند مدیر، آنکه قولش در افراد مجلس انجمن یا حزبی موثر است متولی: کار گردانان مجلس، کسی که نمایشنامه ها را بروی صحنه آورد کار گردانان تاتر کار گردانان فیلم